-
پنجشنبه, ۱۲ فروردين ۱۴۰۰، ۰۷:۲۱ ب.ظ
-
۷۸۳
امروزه یکی از اصلی ترین معیارهای ارتباط میان کشورها بحث سطح همکاری ها و منافع استراتژیک این کشورها با هم می باشد
نیاز نیست که یک کارشناس خبره باشید، فقط کافی است مقداری با دقت به تحلیل ها و گزارش های رسانه های وابسته به آمریکا و متحدین اش توجه کنید تا متوجه شوید چه قدر ازسند همکاری 25 ساله ایران و چین ناراحت هستند.
قبل از اینکه بحث مقاله را شروع کند به این نکته اشاره ویژه داشته باشم که ایران و چین یک سند همکاری 25 ساله امضاء کرده اند نه توافقنامه.
بر اساس موازین حقوقی بین المللی تفاهمنامه یا سند همکاری با توافقنامه بسیار متفاوت است.
در تعاریف حقوقی تفاهمنامه، توافقنامه، قرارداد، عهدنامه و... تعابیری هستند که هم کدام معانی خاص خود را دارد و تفسیر آنها خارج از بحث این مقاله است اما برخی متاسفانه به اشتباه درباره سند همکاری راهبردی 25 ساله ایران و چین به اشتباه به عنوان توافقنامه یا قرارداد همکاری نام می برند که باید به این اشتباه توجه ویژه گردد.
به هر حال این سند همکاری به نوعی خط و مشی همکاری های راهبردی فیما بین ایران و چین را برای مدت 25 سال آینده ترسیم می کند.
بر کسی پوشیده نیست که امروزه یکی از اصلی ترین معیارهای ارتباط میان کشورها بحث سطح همکاری ها و منافع استراتژیک این کشورها با هم می باشد و با توجه به اینکه خاورمیانه شاهرگ اساسی انرژی شرق آسیا به حساب می آید دهه ها است آمریکایی ها تلاش دارند بر این شاهرگ اساسی سلطه پیدا کنند.
به قول آقای ترامپ چیزی حدود 7500 ملیارد دلار برای رسیدن به این هدف هزینه کرده اند.
فقط شما را به خدا کسی نیاید به من بگوید آمریکایی ها برای حقوق بشر و حقوق انسان ونشر دمکراسی در منطقه چنین مبالغی را هزینه می کنند!!!
هر کس چنین فکری کند قطعا یک ابله تمام عیار است.
اگر ارزش کل درآمد نفت ایران پس از انقلاب را محاسبه کنید جمعا اینقدر نمی شود.
شاید اگر هم کل درآمد نفت دیگر کشورها را اضافه کنید اینگونه نباشد.
اما بر اساس حساب کتاب آمریکایی ها، ارزش این نفت به مراتب بیشتر است، چون آنها نفت را بر اساس قیمتی که ما به صورت خام می فروشیم محاسبه نمی کنند بلکه بر اساس قیمت آن با ارزش افزوده اش حساب می کنند.
به این ترتیب بخش بزرگی از هر آنچه این روزها در شرق آسیا تولید می شود چون وابسته به این نفت وانرژی است مرتبط با ارزش افزوده این نفت می باشد.
معروف است که دلیل شکست هیتلر در جنگ جهانی دوم این بود که آلمان با آنهمه توان صنعتی اش با کمبود انرژی مواجه بود و برای ادامه جنگ نیاز داشت به نفت خاورمیانه و یا روسیه دست بیاندازد و همین بازشدن جبهه روسیه و شمال آفریقا بود که ارتش آلمان و البته از آن طرف ژاپن را نابود کرد.
ژاپنی ها هم تلاش داشتند به نفت روسیه و یا خاورمیانه برسند.
پس از جنگ جهانی دوم هم همه منابع نفت خاورمیانه در اختیار کشورهای غربی بود و خروج ایران از این جریان کل معادله را به هم می ریخت.
به همین دلیل هم هست که می بینیم خصومت و دشمنی آمریکایی ها با ایرانی ها از زمان ملی شدن صنعت نفت در ایران شروع شد و آنها به هر شکلی که شده تلاش کردند تسلط بر نفت ایران را حفظ کنند.
این دشمنی بعد از انقلاب اسلامی بیش از پیش شدت گرفت چون آنها نه فقط تسلط خود بر نفت ایران را از دست داده بودند بلکه بزرگترین بازار خاورمیانه را نیز از دست داده بودند، و در واقع بخش عمده دعواها فیما بین ایران و آمریکا و بالطبع اروپا سر بازار اقتصادی ایران است، بازاری که آمریکایی ها با چنگ و دندان تلاش دارند مجددا بر آن تسلط یابند.
حتی زمانی که آمریکایی ها و اروپایی ها توافق هسته ای با ایران را امضا کردند هدف اصلی آنها بازپس گیری بازار ایران بود و نه بحث آنچه در رسانه ها به عنوان ترس از ایران هسته ای مطرح می کردند و می کنند.
شاید بتوان گفت آنها حتی از خود ایرانی ها مطمئن تر هستند که ایران به سمت و سوی تولید تسلیحات کشتار جمعی و هسته ای نمی رود.
پس از امضای توافق هسته ای سیل سفر مدیران شرکت های اروپایی برای انعقاد قراردادهای تجاری با ایران به حدی بود که هیچ هتل و یا حتی اتاق خالی هم برای اقامت در ایران نمی توانستند پیدا کنند و مجبور بودند تا دو ماه جلوتر اتاق هتل ها را نقدا رزرو کنند.
کافی است به اخبار موجود در اینترنت مربوط به آن زمان برگردید تا متوجه شوید چه شد.
همزمان آمریکایی ها هم تمایل داشتند که بازار ایران را به دست آورند ولی با مخالفت داخلی در ایران مواجه شدند و خوب به آنها گفته شد باید مقداری صبر کنند تا فضای داخلی ایران بازگشت آنها را بپذیرد.
در همان زمان بود که آقای اوباما دستور العملی صادر کرد که بر اساس آن اروپایی هایی که به ایران سفر می کنند دیگر حق سفر 89 روزه به آمریکا را ندارند.
توجه داشته باشید این دستور العمل توسط اوباما امضا شد نه ترامپ.
هدف هم این بود که جلوی هجوم تاجران اروپایی به ایران را بگیرند و سهم شرکت های آمریکایی حفظ شود.
اگر به یاد داشته باشید در همان زمان در مبارزات انتخاباتی آقای ترامپ انتقاد شدیدی از اوباما داشت که چرا توافقی را با ایرانی ها امضا کرده که بر اساس آن اروپایی ها سهم اصلی کیک اقتصادی ایران را می برند و هیچ چیزی به آمریکا نمی رسد.
در آن زمان ترامپ انتقاد کرد که چرا ایران 118 هواپیمای ایرباس اروپایی خریداری کرده در حالی که شرکت بوئینگ آمریکا در حال ورشکستگی می باشد.
برای رضایت خاطر وی هم اگر به یاد داشته باشید ایرانی ها یک قرارداد خرید 128 هواپیمای بوئینگ را امضا کردند تا همه راضی باشند.
برخی از مدیران ارشد در ایران باور داشتند بند کردن دست شرکت های اروپایی در ایران می تواند منجر به آن شود که دست آمریکایی ها بسته شود و دیگر نتوانند بر علیه ایران تحریم های آنچنانی وضع کنند.
هدف این بود که شرایط به قبل از اعمال تحریم های شورای امنیت، یعنی زمانی که آمریکا ایران را تحریم کرده بود اما ایران با اروپا همکاری اقتصادی داشت برگردد.
نکته قابل تامل در این بود که متاسفانه در ایران طبق معمول از آن طرف بام افتادند.
یعنی حتی شرکت های چینی که در دوران تحریم های شورای امنیت با ایرانیها همکاری داشتند به بهانه سطح پایین استاندارد در مقایسه با شرکت های اروپایی از قرارداد ها کنار گذاشته شدند.
بدیهی بود که چینی ها خیلی از دست ایرانی ها ناراحت شوند، البته می توان گفت آمریکایی ها هم بسیار از این جریان خوشحال بودند، چون در زمان تحریم های قبل برجام چینی ها محاصره را می شکستند و آمریکایی ها نمی توانستند کاری کنند، حالا چینی ها هم چوب همکاری با ایران را خورده بودند و آمریکایی ها امیدوار بودند که دیگر چینی ها با ایرانی ها حاضر به همکاری نباشند.
در همان زمان دولت اوباما به جای اینکه طبق برجام تحریم ها را بردارد از شگرد تعلیق سه ماهه تحریم ها استفاده کرد تا اروپایی ها نتوانند قرارداد های خود را اجرا کنند و سه ماه به سه ماه تعلیق تحریم ها را به تعویق می انداخت.
وقتی هم کار به دولت ترامپ کشید که دیدیم ترامپ آمد و اصرار داشت که قرارداد کذایی با ایران امضا کند و هدف این بود که تسلط آمریکا بر بازار ایران مجددا برگردد، وقتی هم ایرانی ها زیر بار نرفتند، از برجام خارج شد.
بر عکس تصور برخی مدیران ارشد متاسفانه قرارداد های کذایی با اروپایی ها منجر نشد که آنها پایبند توافق هسته ای بمانند و آنها نیز جلوتر از آمریکایی ها زیر همه توافق ها زدند و از ایران رفتند.
حالا ایران هم شرق را از دست داده بود هم غرب و آمریکایی ها اطمینان داشتند که در این شرایط کمر ایرانی ها خواهد شکست و مجبور خواهند بود کوتاه بیایند.
حال با امضای این سند همکاری 25 ساله عملا ایرانی ها این تضمین را به ابر قدرت اقتصادی آتی جهان داده اند که دیگر آن اتفاقات قبلی رخ نخواهد داد و دیگر ایرانی ها حتی اگر توافق دیگری را امضا کنند یا برجام مجددا اجرایی شود چینی ها را بیرون نخواهند کرد.
در مقابل هم چینی ها با قدرت اقتصادی خود وارد عمل خواهند شد و به قول معروف اتوماتیک وار همه تحریم های آمریکا بر علیه ایران شکست خواهد خورد.
می توان گفت اشتباه استراتژیک آمریکایی ها و غربی ها بر علیه ایران در این جریان این بود که بیش از حد به سلاح تحریم های خود اطمینان کردند و جاسوسانشان پیش بینی نکرده بودند که ایرانی ها راه خروج از این تحریم ها را می توانند پیدا کنند.
پس از بیش از پنج سال تلاش و مذاکرات فشرده ایرانی ها و چینی ها توانستند راهکاری برای همکاری فیما بین پیدا کنند که هیچ ارتباطی با کانال های مالی و بانکی غرب و آمریکا ندارد و طبیعتا موفقیت این جریان می تواند زمینه همکاری مشابه فیما بین ایران و چین با دیگر کشورها را فراهم کند و در نهایت یک اتحادیه مقتدر اقتصادی در مقابل آمریکا ایجاد کند.
از سوی دیگر هزاران ملیارد دلاری که آمریکایی ها برای تسلط بر منطقه خاورمیانه هزینه کرده بودند نیز همه سوخت می شود چون با همکاری ایران چین دیگر دغدغه انرژی نخواهد داشت.
همچنین با توجه به توانمندی های بالای فنی ایران همکاری ایران و چین می تواند منجر شود که یک قطب اقتصادی جدید در جهان ایجاد شود که می تواند در رسیدن به فناوری های بسیار پیشرفته موثر باشد.
با توجه به اینکه توافق های مشابهی فیما بین ایران و روسیه وجود دارد که اخیرا نیز تمدید شده و همچنین چین و روسیه به زودی تفاهم نامه های مشابهی را امضا خواهند کرد، تصور می شود کم کم این تفاهم دو جانبه به توافق سه جانبه و یا حتی چند جانبه نیز تبدیل گردد.
همین کافی است تا متوجه شد این سند همکاری چه ضربه ای را به همه نقشه های آمریکا و غرب در منطقه خاورمیانه وشرق آسیا زده.
منبع: اسپوتنیک نیوز- دکتر آبشناس